فشار

امروز با همسر قهر بودم یعنی چند روزه که قهرم اصلا هم دوس ندارم   آشتی کنم  ازش بدم میاد .دیشب اصلا حال خوبی نداشتم پاشدم رفتم سر یخچال و قرص برداشتم خوردم احساس میکردم بیداره اما اصلا عین خیالشم نبود و نپرسید که چی شده و واسه چی قرص خوردم  خیلی سخت و با حال بد خوابم برد .

صب بیدار شدم که محکم بغلم کرده خواستم خودمو بکشم بیرون اما اون سفتر بغل کرد اعصابم خورد شد اما حرفی نزدم یکم موندم تا خودش شل کنه اما نکرد  هی بوسم کرد؛دیدم اینجوریه با عصبانیت بش گفتم ولم کن اما دیدم بازم بیخیال نمیشه .

با اینکه خیلی وقتا وقتی میگم ولم کن ته دلم دوس دارم بغلم کنه اما اینبار واقعا دلم نمیخواست بغلم کنه از ته دلم دیگه دوسش ندارم ازش بیزارم و بغلش هم برام عذاب آوره  بیشتر هم به خاطر بیخیالی دیشبش نسبت به حال بدم بود .

دیدم ولم نمیکنه گفتم تو خجالت نمیکشی وقتی که بهت احتیاج دارم خودتو به خواب میزنی اونوقت حالا که خوابتو گرفتی و معلوم نیس چته منو بغل میکنی؟!

گفت من چه میدونستم حالت بده!اصلا مگه حالت بد بود؟!

طبق معمول همه چیو انکار کرد....

الکی دستشوییو بهونه کردم تا از بغلش بیرون بیام ....

اصلا و ابدا دلم نمیخواست باهام حرف بزنه.

بعد صبونه بچه رو فرستاد به جونم که باهاش بریم خونه باباش منم به بچه گفتم نه بذار بابات هرجا که دلش میخواد بره ما تو خونه میمونیم.

هنوز حالم بد بود و سردرد داشتم حوصله خونشونو نداشتم ....

اونم قهر کردو رفت گرفت خوابید....

عصری ساعتای پنج بود که دیدم ناراحت شده از اینکه نذاشتم بچه رو با خودش ببره خونه باباش؛ منم  گفتم کار خوبی کردم اونم بیشتر ناراحت شد......به درک!

از بس احمقه حتی نفهمید که حالم خوب نیست شایدم خودشو به نفهمی زد....

ساعت ۹.۵بود که دیدم سردردم با وجود خوردن استامینوفن خوب نشده واسه همین لباس پوشیدم که برم درمونگاه فکر کردم احتمالا فشارم بالا رفته ...

بچه اومد دید دارم لباس میپوشم گفت کجا میری؟  بش گفتم میرم درمونگاه ....

اومدم تو هال همسر پرسید این موقع شب کجا میخوای بری لباس پوشیدی؟بچه گفت میخواد بره درمونگاه چون سرش درد میکنه اما آقای احمق دوباره سوالشو پرسید منم جوابشو ندادم از اونجایی که دنبال بهونه بود به بچه گفت بذار هرجا دلش میخواد بره!!!!!یعنی اصلا براش مهم نبود که اونموقع شب تنها دارم میرم!!!!!!

منم اسنپ زدمو رفتم درمونگاه اونجا فشارمو گرفت گفت اوکیه اما اگه سردردت مداومه برو پزشک ویزیتت کنه .

دکترش یه پسر جوون خیلی خوشگل و گوگولی بود؛ کلی سوال پرسید که  اینجات درد نمیکنه؟ اونجات درد نمیکنه؟ استرس نداری؟ و منم همش میگفتم نه نه!فقط سرم درد میکنه اونم گفت دوتا آمپول مینویسم بزن زود خوب میشی.

گفتم دکتر لطفا آمپول ننویس یه قرص بنویس گفتش آخه با قرص ممکنه سردردت خوب نشه اما منکه با دیدن روی ماه دکتر حالم خوب شده بود گفتم نه همون قرصو بنویس نوشت اومدم بیرون از داروخونه گرفتم .

البته قبلش با دیدن دکتره شفا گرفته بودم .

من اگه جای اون بالاییا بودم به جا اینکه به هزارتا چیز سهمیه بدمو دکتر سهمیه ای بریزم بیرون؛ به خوشگلی و خوشتیپی سهمیه میدادم تا خوشگلا دکتر شن ؛دکتر خوشگل خودش  نود درصد به درمان بیمار کمک میکنه.

وقتی بیرون اومدم دیگه ساعت از ده شب گذشته بود فکر کردم مسیر زیادی تا خونه نیستو پیاده میرم  خواستم میونبر بزنم تا زودتر برسم واسه همین از یه جا دیگه اومدم اما یکم که رفتم دیدم همه جا خلوت و ترسناک به نظر میاد یکم جلوتر که رفتم دیگه به جای خیلی خلوت و بدی رسیدم و دیدم تنها پیاده ام و هرچی ماشین بهم میرسه برام بوق میزنه!دوتا  موتوری زد شدنو یه چیزایی بلغور کردن که اصلا متوجه نشدم چی میگن فقط شدیدا ترس برم داشت یهو یه ماشین کنارم نگه داشت خواستم  بدوام  که دیدم یه خانومه سرشو بیرون آورد گفت خانوم سوارشو برسونمت من ازش تشکر کردم  و سوار نشدم اما از ترسم سریع اسنپ زدم  تو همین حال که اسنپ برسه همسر همینجوری پشت سرهم زنگ میزد منم اولش جواب  ندادم آخراش دیگه هی رد میدادم تا اسنپ رسیدو سوار ش شدم  .یهو اون خانومه مسیریاب صداش اومد گفت دو  دقیقه تا مقصد!!!!!!!!!!

یعنی منه خنگ دوقدمی خونمون بودما اما از بس ترسیده بودم  اصلا متوجه نشده بودم کجام!







نظرات 2 + ارسال نظر
قره بالا دوشنبه 12 شهریور 1403 ساعت 08:23

می فهمم چی میگی
پریشب مسموم شده بودم
نزدیک ده بار بالا آوردم ولی تپل تخت خوابیده بود
به پشمش هم نبود هیچی


اگه به خوشگلی بود که نه من نه تپل نمیتونستیم دکتر بشیم
خخخخ

وای عزیزم!الان خوبی؟!
فکنم خدا وقتی اینارو خلق میکرده یزید قاطیشون کرده که اینجوری شدن.
هرچند که مطمینم خوشگلی اما همینکه دکترید بسه دیگه خوشگلیو کی داده کی گرفته خخخخخخ

میترا شنبه 27 مرداد 1403 ساعت 12:37

بابا سخت نگیر من رفتم شهر دیگه با فاصله یک ساعت عمل کردم بیهوشی کامل تازه وقتی اوردنم بخش همسرم رسید کلی هم غر زد مرخصی نداشتم تند اومدم جریمه شدم خخ
پیش میاد دیگه
سخت نگیر میگذره

ببین عزیزم مشکل من فقط دیشب نبود.مشکلم درک نشدنه اون هیچ درکی از من و دنیام نداره و من هم همینطور.تو دوتا دنیای مختلف زندگی میکنیم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد